رازورمزهای جادویی
مطالب وداستان های جادوگران
جادوگر بدجنس با این ورد زبان های مردم شهر را تحت فرمان خود گرفت و آن ها را مجبور می کرد تا حرف های بد به هم بزنند. بعد از خواندن ورد جادوگر زبان مردم را به آن ها برگرداند، اما مردم چون خواب بودند متوجه ی چیزی نشدند. از فردای آن روز، همه ی مردم حرف های بد به هم می زدند، کوچکترها، بزرگترها، پیرها، جوان ها. همه و همه حرف های بد به هم می زدند و اصلاً به این فکر نمی کردند که همدیگر را ناراحت می کنند. کم کم مردم شهر از دست هم عصبانی شدند و شروع به جنگ و دعوا کردند. آن ها دیگر همدیگر را دوست نداشتند و از همدیگر متنفر شده بودند. یک روز فرشته ی مهربان که از آن شهر می گذشت، دید که مردم آن شهر خیلی بد با هم حرف می زنند و متوجه ی ماجرا شد. به همین خاطر فرشته ی مهربان یک وردی برای گوش مردم شهر خواند. به کمک این ورد، گوش های مردم دیگر حرف های بد را نمی شنید، پس دیگر مردم شهر چیزی نمی شنیدند. جادوی جادوگر بدجنس جنگ و درگیری بین زبان و گوش شروع شد. به نظر شما چه کسی می برد؟ کم کم زبان ها فهمیدند که آن ها بسیار بی مصرف و بی فایده هستند، چون وقتی کسی به حرف آن ها گوش نمی دهد، اصلاً چرا صحبت کنند؟ زبان ها دوست داشتند کسی صدای آن ها را بشنود، به همین دلیل آن ها تصمیم گرفتند از کلمات خوب و مودبانه استفاده کنند. زبان ها فهمیدند وقتی آن ها از کلمات خوب و مودبانه استفاده می کنند، دوباره بقیه صدای آن ها را می شنوند، به همین خاطر آن ها بسیار خوشحال شدند و سعی کردند برای همیشه جادوی جادوگر بدجنس را فراموش کنند. نظرات شما عزیزان: پنج شنبه 9 آبان 1392برچسب:, :: 21:44 :: نويسنده : نازنین
درباره وبلاگ سلام من نازنین هستم به وبلاگ رازورمز های جادویی خوش امدید لطفا نظر بدهید پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان
|
||||||||||||||||
|